دلم تنگ شده برای اون شبایی که گوشی ریزه میزمو میگرفتم تو دستم و میرفتم زیر پتو و وبلاگاتون رو باز میکردم و میخوندم! فکر میکنم زمستون بود چون حسی که الان از این دلتنگی دارم اینه که هم سرم گرم میشد هم دلم...فکرم پرت دنیاهای تک تکتون میشد و حالم خوب...انگار که دارم قبل خواب هزار داستان میخونم... دیشب , ...ادامه مطلب
باز هم گوشیم کشوندم که بیام حافظشو خالی کنم!اولین استیکر بلاگم...بدم نیست! واوف از قیمتها! انقدر این چند وقت مهر فشار روم بود و هست که پریشب یه حمله عصبی بهم دست داد... از درد خوابم نمیبرد... رفتم نوا, ...ادامه مطلب
گمونم هورمون ها به بالاترین حدشون رسیدن!خلاصه ک وفا کن و خوش باش بیچاره!, ...ادامه مطلب
همین!هوا محشر است ولی چه بی تابانه بی تاب هواتم!, ...ادامه مطلب
تاس طوسی بودم،یه دختر نجبادی بودم ،650 بودم،سوکولی بلاگفا بودم،شیکر تاغار بودم...میرسد قاصدکی شدم...ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیباین چنین با همه در ساخته ای یعنی چه؟شاه خوبانی و منظور گدایان شده ایقدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه؟, ...ادامه مطلب
عضو کتابخونه بودیم وقتی ک کتاب خوندن مد نبود!-دلم گرفته،نمیدونم گرفتن رو چجوری بگم ک قشنگ حس کنین!, ...ادامه مطلب
آهسته نه،ساربان باید ک میایستاد!-خدا بخیر بگذرونه،عصری داغ بودم یهو حرفای دلمو نوشتم!خیلی بد شد!, ...ادامه مطلب
از عصر یکم دود قلیون رفته تو ریه ام!بسکه سرفه کردم گلودرد گرفتم!-تو روحش!قصد کردم امسال احترام بذارما،در حد صدا کردن با فامیل،ولی واقعن شعور نداره!, ...ادامه مطلب
شرکت کننده شماره9:زینگ!بفرمایید!-چون قشنگ میخندید!درود بر شما!, ...ادامه مطلب
بیالبخندبزن و بگوحالت خیلی هم خوب است،سلام هم برسان...چی بود،آهان!ملالی نیست جزدوری شما...!ب انضمام"یاک چومیروی برو...", ...ادامه مطلب
هشت هشتصفرعاشقی!:-),شنبه شد,شنبه شد دلهره دارم,شنبه تعطیل شد,دوباره شنبه شد,بازم شنبه شد,شنبه تعطیل شد یا نه,شنبه تعطیل شد 12 مهر,شنبه تعطیل اعلام شد,تعطیل شدن شنبه 15 فروردین,شنبه 12مهر تعطیل شد ...ادامه مطلب
این اعصاب خوردیامونو بندازیم گردنش!:-|, ...ادامه مطلب
و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا...!, ...ادامه مطلب
خیره شدم ب ماه،ماهی ک دلش درددارد،ماهی ک دلش دردمیکند،سایه ی ماه سنگین است،ماه،ماه بیتاب است و من ...ماه و منماه من, ...ادامه مطلب
نشسته بودم های های اشک ریختن مادران رامیدیدم،بچه هارا،ترس ازدست دادنشان را،ربابوارعلی اصغرشان رامیپرستیدند!, ...ادامه مطلب